می رسد روزی که فریاد وفا را سر کنی
می رسد روزی که احساس مرا باور کنی
می رسد روزی که نادم باشی از رفتار خود
خاطرات رفته ام را مو به مو از بر کنی
می رسد روزی که تنها ماند از من یادگار
نامه هایی را که با دریای اشکت تر کنی
می رسد روزی که تنها در مسیر بی کسی
بوته های وحشی گل را ز غم پرپر کنی
می رسد روزی که صبرت سر شود در پای من
آن زمان احساس امروز مرا باور کنی
می رسد روزی ..
می رسد روزی ....
خیلی قشنگ بود
همه ی هستی من آیه ی تاریکی است
ای کاش معشوقه ز عاشق طلب جان میکرد
تاکه هربی سرو پایی نشود یار کسی
مرثی خیلی با حاله
سلام.چه عجب بالاخره آپ کردی...
کاش اونروزی برسه که...
که چی؟!اگه گفتی؟
سلام. قشنگ بود.خوشم اومد. ایول....منتظرم
سلام خیلی قشنگه و قشنگ تر اینکه به دل میشینه راستی یگه به ما سر نمی زنی
سلام
خیلی قشنگ بود!!!
ممنون که بهم سر زدی
دوباره هم بهم سر بزن خوشحال میشم
موفق باشی
چه عجب بابا بلاخره آبدیت کردی
سلام هاشم جان.
واقعا زیبا بود.بعد چند وقت غیبت خوب بود.بیشتر آپ کن.منتظرت هستم.
سلام
شعرت عالی بود
دوست دارم
اگه سفیدش کنید خیلی بهتر میشه
وبلاگت خیلی قشنگه.امیدوارم همیشه شاد باشی
سلام
فقط میتونم بگم خیلی قشنگ شده .....
موفق باشید
من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی گیسوان تو به یادم می آید
من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی شعر چشمان تو را می خوانم
من در این تاریکی من در این تیره شب جانفرسا عابد چشم سخنگوی توام
شعر زیبایی بود ولی خیلی دیر آپ کردین . ممنون که سر زدین موفق باشین و بابای
سلام هاشم آقا
مرسی که به وبلاگه ما سر زدین
شما هم وبلاگ جالبی دارین
بازم تشریف بیارین خوشحال میشم نظراته زیباتون تو وبلاگ ببینم
یا حق بای
سلام
امیدوارم نوشتهاتون هرروز بهترو بهتر بشن
سلام
وبلاگ قشنگ و جالبی شده با ارزوی موفقیت برای شما و وبلاگتون
خسته نباشید
ما بی چرا زندگانیم.آنان به چرا به مرگ خود آگاهان اند..
سلام داداش
وبلاگت خیلی قشنگه
ممنون که به من سر زدی
مایل به تبادل لینک هستی؟
منتظرتم
خیلی قشنگ بود.موفق باشین