* باران یادگار توست ... خاطره نمناکی نگاه من است باران اشک آسمان است ... همانروزی که بارید و مرا از وداع خبر داد ... از آینده های بی تو بودن ... از حسرت! لیکن من آنقدر غرق در تو بودم که آسمان رااز یاد برده بودم ... نه تنها آسمان که تمامی دنیا را! باران ... دگر بار آمد و رفت ... و افسوس که اینبار تنها من بودم ودل ... در حسرت تو که بر چشمانم لبخندزنی و گویی: ـــ باز هم چترت را فراموشش کرده ای؟ و من آرام گویم: ـــ دستان تورا که دارم! باکی نیست! و امروز تنها در آستانه پنجره ها با آسمان نجوا کردم : بارون رو دوست دارم هنوز ...... چون تورو یادم میاره *
|